در این آموزش زبان انگلیسی از مجله اینترنتی پاسخ ها با معنی کلمه experience به فارسی و انگلیسی در خدمت شما کاربران عزیز هستیم امیدواریم این مطلب برای شما عزیزان مفید واقع شود.
معنی کلمه experience
نوع کلمه : اسم
کاربرد :
[گذشته: experienced] [گذشته کامل: experienced]
معادل کلمه experience در دیکشنری فارسی
تجربه / ورزیدگی/ آزمودن/ خبرگی/ مکتب
مترادف کلمه experience
background
practical knowledge
skill
متضاد کلمه experience
inexperience
جملات با کلمه experience
She has a lot of teaching experience
او تجربه تدریس زیادی دارد.
Some students lack experience writing essays
برخی دانشجوها در نوشتن مقاله تجربه ندارند.
You’ve got a lot of experience of lecturing
تو تجربه تدریس زیادی داری.
experience has salted his beard
تجربه ریش او را سفید کرده است.
experience oftentimes allays our fear of the unknown
تجربه اغلب ترس ما را از ناشناخته ها تخفیف می دهد.
کلمات شبیه به experience
expensiveness
expensive
expenses
expense account
expense
experienced
experiment
experimental
experimentally
experimentation